نقل می کنند که پیرمردی در بازار تبریزی باربری می کرد. روزی در حال عبور از کوچه ای بود، کودکی را دید که در حال بازی روی بام خانه بود و مادرش مدام فریاد می زد که بیا پایین.
در همین حال پای کودک سر خورد و از بالای بام به پایین افتاد. پیرمرد هم گفت: « خدایا نگهش دار!» در همین حال کودک بین زمین و آسمان معلّق ماند